پاییز است و فصل افتادن

احتمال دارد یک ماه دیگر من نباشم و این متن بشود یک متن عجیب از مردی که مرگ خود را احساس کرده بود! اما راستش اینجوری نیست. هیچ چیز حس نمیکنم و فقط یک احتمال است. احتمالی که هر آدم عاقلی که عملی در پیش داشته باشه حدس میزنه. تصور اینکه بعد مرگ چه پیش می آید سخته. البته خیلی هم سخت نیست. هیچچچچ تغییری در دنیا به وجود نخواهد آمد فقط مادرم پیر می شود. پدرم شکسته و همسرم با غمی همیشگی زندگی خواهد کرد. خواهرانم هم بخشی از این غم بر دلشان خواهد ماند. قسمت تلخش همین ظلمی است که بر بازماندگان میشود وگرنه من نباشم میلیون ها آدم دیگر هستن که کارهایی ک من باید بکنم رو میکنن. کلا خیلی چیز خاصی در این دنیا نیستیم. تکه ای از احساسات هستیم که گوشت و استخون اون رو مادی کرده و وقتی دلمون میگیره دنیا هم نمیتونه درستش کنه. دقیقا مثل همین امشب! پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب

خوب از متن قبلیم چندماهی میگذره و من زنده ام. حتی در معرض مرگ هم قرار نگرفتم و دنیا دوباره نشون داد هیچ چیز قطعی نیست و در لحظه ای ممکن است شرایط عوض شود. امشب اینجام با ذهنی که اشتباهاتش را تحلیل می کند و بدنبال یادگیری است.

پاییز است و فصل افتادن...

به نام آنکه ملکش بی زوالستمی دانم شاعر خوبی نیستممی دانم زیر و زبر شعرهایم می لنگداما این را به حساب دلم نگذاریدبه صاحبش قسم دلم زیباست!---------------------------------------------------------قصدم نوشتن از غم نیستدوست ندارم طعم تاریکی بزنم بر کاغذاما گاهی تنها رفیقم اینجاستشادی هایم را برای دوستانم به اشتراک می گذارمشادی روزی هر روزتان-----------------------------آدرس قبلی وبلاگمlove4ma2ta.blogfa.com-----------------------------پیمان پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب

نمیدونم شماها جطورین اما من وقتی خسته میشم ساکت میشم. پوکر فیس میشم و بیشتر شنونده‌ام. به جک‌ها کمتر میخندم و کمتر میتونم جنب و جوش داشته باشم. طبیعتا خستگی جسمی منظورم نیست. جنب و جوشم منظورم کار بدنی نیست که اتفاقا در بدترین شرایط هم احتمالا پرکارم. روحم که خسته میشه افسار شادی من رو میکشه. اینکه چرا خسته میشم رو نمیدونم ولی وقتی تمام قوات رو از دست دادی دیگ توان زیادی برای مواجه شدن با مشکلات کوچک هم باقی نمی‌مونه و زود پا پس میکشی. زود میری تو حس و حال خودت و به اتفاقات نمیتونی با حس خوب نگاه کنی. دنیای عجیبیه روح! خسته بشه ۱۰ تا لشکر کمکی هم نمیتونه از این ورطه بیرونش بکشه تا خودش بخواد!بعضی‌ها فکر میکنند بخاطر کار زیاد و استراحت نکردن خسته میشم اما من اگر کار معنادار نکنم بیشتر خسته میشم!  پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب

فشار و استرس بخش جدایی ناپذیر از این زندگی است و در مقطعی زیاد و در مقطعی کمه. مهم اینه ازش سر سلامت بیرون بیایم و به سمت قله بعدی شیرجه بزنیم.

قبلا با نوشتن بخشی از وجودم اروم میگرفت اما عادت های خوبم رو فراموش کردم و همش رو گذاشتم لب طاقچه.

پاییز است و فصل افتادن...

این روزها این کلمه ورد کلامم بوده: "توکل بر خدا"

هر جا استرس و فشار بیش از حد توانم بوده با این کلمه آرامش کردم. هر جا نگران بودم و نمیدانستم این کلمه آرامم کرده.

دعای مادر + توکل بر خدا + تلاش با تمام وجود فرمول جادویی میسازه. میگین نه؟! امتحان کنین. 

پاییز است و فصل افتادن...

این مدت که چیزی ننوشتم اتفاقا اتفاقات زیادی افتاد که هر کدامش میتواند خود وبلاگی را پر کند. از نابود شدن پا گرفته تا تغییر در شغل و زندگی و ... نمیدونم شاید کمتر وقت برای خودم میگذارم و کمتر برای خودم مینویسم اما شاید هم به آفت شبکه های مجازی دچار شدم و دیگر نمینویسم. در کل زندگی میگذرد. در شرایط کرونا سختتر و پر استرس تر. صبر و حوصله ما هم که محدود بود و خانه نشینی محدودترش کرد. این روزها خیلی اد پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب

خستگی اولین بهانه و دلیلی است که وقتی سرحال نیستیم به ذهنمان می آید. حس میکنیم که خسته ایم یا ناامیدیم.

گاهی چند موضوع کوچک دست به دست هم میدهند که انرژی شما ته بکشد و ساکت گوشه ای بنشینید و بقیه را تماشا کنین.

اما این وسط آنچه بیش از همه انرژی من را تحلیل برده ایراداتی است که دارم یا داره برام پیش میاد. چیزهایی که توش خوب نیستم و باعث میشود کارهایی بکنم که دوست نداشته باشم

عجیب است این حال. ساکت، متفکر، گریزان از حرف زدن و آرام بودن!

پاییز است و فصل افتادن...

ما آدم ها به مویی بندیم. واقعا به مو. هر جامون را که نگاه کنی میبینی فاصله خوب و بدش به اندازه یک مو بیشتر نیست. سالمیم و سرحال اما یک لیز خوردن کافیه تا دیگه از اون روز سالم نباشیم یا مدت ها تلاش کنیم و درد بکشیم تا به حالت قبل نزدیک بشیم! حالمون خوب است اما یک حرف، یک رفتار یا یک اتفاق کوچک کافیه تا درهم بشکنیم! جایگاهمون خوبه اما اون هم به تصمیم یک نفر دیگه ممکنه در لحظه عوض بشه. وقتی انقدر ضعی پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب

مرگ چیزی است گه ما رو در خوش میکشد غرق میکند و روزگارمان را عوض میکند. فرقی نمیکند خودمان بمیریم یا عزیزی‌که برگ های زیادی را از دفتر خاطرات ما پر کرده است. هر دو لحظه ای است که دیگر به حالت قبل برنخواهیم گشت. هنوز نمرده ام و بهتر است درباره مردن حرف نزنم. اما مرگ عزیزانم را زیاد تجربه کرده ام. عموما ساکت میشوم، گریه نمیکنم و بقیه را دعوت میکنم به پذیرفتن قاعده دنیا. اما ته دلم غم سنگینی مینشیند و پاییز است و فصل افتادن...ادامه مطلب